داستان جعل یک موقوفه - افسانهای به نام وقف ایزدشهر
۱۳۹۹/۳/۲۴(قوام الدین بینایی)
*خلاصه مقاله
حدود 30 سال است که مردم ایزدشهر درگیر ادعاهای واهی خانزادگان عهد قجری و پهلوی هستند که با سوءاستفاده ازفضای آزادی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، مدعی وقفیت ایزدشهر شده اند.
در مراحل نخست، این ادعاها با دفاعیات حقوقیِ مستدل وکیل پرونده -حاج اباصلت بینایی- در دادگستری شهرستان و استان رد شد، اما اداره اوقاف نورکه بوی کباب ایزدشهر به مشامشان خورده بود، باوجهالمصالحه قراردادن سید و سالارشهیدان -امام حسین(ع)- و حمایت همه جانبه ازخانزادگان و... توانستند رای دیوان عالی کشور را به نفع خود جلب کنند.
در راستای حل این معضل 30 ساله، وقف ایزدشهر به اهتمام امام جمعه، شهردار و اعضای شورای شهر و نمایندگان مردم، جلسهای به ریاست فرماندار نور با حضور رئیس دادگستری، دادستان، رئیس اداره اوقاف و وکلای موقوفهی مدعی در تاریخ 16 آبانماه سال 98 تشکیل شدکه حدود 30 دلیل مستند تاریخی و حقوقی ارائه شد.
خلاصه مقاله برآن است که ادعای واقفان صددرصد جعلی و قابل پیگیری در مجامع قانونی است زیرا:
1-بنابه مستندات تاریخی ارائه شده، واقف –محمدحسنخاننوری- در زمان وقف یعنی 1270 هجریقمری، هنوز به دنیا نیامده بود و تا حدود 40 سال بعد هیچگونه حضورفیزیکی وحقوقی در ایزده آن روز نداشته است.
2-حدود 40 سال بعد یعنی در سال 1307هجریقمری بعد از استاندار شدن برادرش -میرزا عبدالله یوشی، سردار امجد- مالکیت ایزده ازسوی دربار قاجار به واسطه ازدواج ناصرالدین شاه با دوخواهرش عایشه و لیلی(؟) به محمد حسن خان برادر ناتنی میرزا عبدالله واگذارشده بود که تا حدود تقریباً 100 سال این مالکیت نامشروع استثمارگرانه در دودمان وی ادامه داشت.
3-بنابر مستندات ارائه شده آنها در دو مرحله به رضاشاه وبعد از اصلاحات ارضی به دولت وقت و طی معاملاتی دیگر با مردم زمینهایشان را شش دانگ و بدون اشاره به مسالهی وقفیت فروخته اند، چراکه اساسا وقفیتی درکار نبوده است تا آنها استنادکنند.
4-بنابه تصمیم جلسهی فوق، اداره اوقاف و وکلا ومدعیان موقوفه متعهد شده بودندکه برفرض صحت ادعایشان، باید جانمایی و موقعیت جغرافیایی ایزده زمان وقف یعنی 171 سال قبل مورد ادعایشان باشد نه ایزده گسترش یافته اکنون.
*چکیده
هیچ مسلمان و انسان آزادهای منکر وقف و اثرهای سازنده آن در گذر تاریخ 1400 ساله شیعه نیست؛ به خصوص وقفی که به سید و سالار شهیدان اختصاص یافته باشد.
همانگونه که انکار وقف گناهی نابخشودنی در دنیا و آخرت است جعل و سؤاستفاده از آن نیز گناهی نابخشودنی است.
بیش از 30 سال است که پرونده وقف ایزده سابق و ایزدشهر کنونی در شهرستان نور استان مازندران از سوی خوانین و نوادگان آنها (با ادعای وقفیت زمینهای مسکونی، یعنی فراتر از ادعاهای خوانین عهد قجر و پهلوی) در دادگستری مطرح است.
با وجود محکومیت آنها در مراحل اولیه دعوی در شهرستان و استان، متأسفانه با حمایت اداره اوقاف توانستند نظر دیوان عالی کشور را مبنی بر تأیید بخشی از ادعاهای خود جلب کنند.
با آنکه وقفنامه مربوط به 170 سال قبل است، این پرونده قطور، فاقد نظر کارشناسی متخصصان تاریخ محلی مازندران است.
این مقاله با استنادات تاریخی و بیطرفانه، ادعاهای مدعیان وقف و اداره اوقاف را تحلیل میکند. اصل وقفنامه وجود ندارد و وقفنامه موجود و شخصیت محمدحسن خان نوری واقف که در این مقاله به آن پرداخته شده است، جعلی و ساختگی است.
آنچه در این مقاله می آید حاصل پژوهشهای کتابخانهای، میدانی و بررسی و تحلیل خلاصهی اسناد مطروحه در پرونده بیش از 1000 صفحه ای وقف ایزدشهر با توجه به تخصص اینجانب در تاریخ محلی مازندران از دیدگاه تاریخی و اسنادی است، نه از منظر و دیدگاه حقوقی.
کلیدواژه : یوش، ایزده، وقفنامه، محمدحسن خان، میرزاعبدالله، اداره اوقاف.
*مقدمه
وقف سنت پسندیدهای است که در فرهنگ و تمدن ایران باستان ریشه دارد و مانند بسیاری از سنتها و آداب پسندیده مورد تأیید اسلام هم قرار گرفته است.
در طول تاریخ، مکانهای فراوانی در زمینههای مختلف به خصوص برای عزاداری سید و سالار شهیدان -امام حسین(ع)- از سوی شیفتگان آن حضرت، وقف شده است.
گاهی این سنت دیرین اسلامی و انسانی مورد دستاویز عدهای برای سلطه و ثروت اندوزی قرار میگیرد. حدود 30 سال است که مردم ایزدشهر درگیر ادعای وقفیت وارثان خانها و خانزادگانی هستند که در سال 1341 با اصلاحات ارضی، خلع ید شده، بهای زمینهای کشاورزی خود را نیز دریافت کرده بودند.
نخستین و مهمترین اصل اصلاحات رژیم سابق (موسوم به انقلاب سفید)، با چالشهایی از سوی بعضی از عالمان نه در اصل، بلکه در اهداف و نحوه ی اجرای آن، روبهرو شده بود.(1) همین امر عده ای از اربابان سابق را بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به تکاپو برای اعاده زمینهایشان امیدوار ساخت.
امام خمینی(ره) در دیدار با جمعی از مردم خمین که عدهای از خوانین و اربابزادگان آن دیار نیز در میانشان بودند، با بیان ظلم خانها و گفتن آن جملهی تاریخی که: «خانگزیدگی بدتر از مارگزیدگی است»، خط بطلانی بر ادعاهای خانهای منطقه کشیدند(2).
متأسفانه در ایزدشهر خانزادگان قجری و پهلوی با حمایت اداره اوقاف شهرستان نور، با وجود دهها دلیل و سند قانونی که توسط وکیل پرونده -آقای اباصلت بینایی- ارائه شد و محکومیت آنها در دادگاههای شهرستان و استان، با جعل، تحریف و قلب واقعیت و لابیگری، عرصه را بر مردم و توسعه شهری تنگ کردهاند.
*بیان مسأله
در نخستین سال پیروزی انقلاب آقای بهادر اسفندیاری، فرزند منصورخان - از خانهای ایزده و ارباب خلع ید شده در طرح اصلاحات ارضی- از کدخدای آبادی، بخشی از زمینهای کشاورزی خودش را مطالبه کرد که پیشتر مشمول طرح اصلاحات ارضی و بین کشاورزان تقسیم شده بود.
این درخواست با واکنش تند و منفی کشاورزان روبهرو شد و پس از رد تقاضا توسط مردم، ارباب سابق خطاب به کدخدای محل گفت: «حالا که مردم ایزده زمینهایمان را پس نمیدهند، من سنگی در چاه میاندازم که هفت جد مردم ایزده نتوانند آن را در بیاورند!»
مدتی پس از این تهدید، برای نخستین بار زمزمه ی موقوفه بودن زمینهای کشاورزی ایزدشهر در ابتدا عشری از 10 سیر و سپس 3 دانگ آن به استناد وقف نامه ای به تاریخ 1270 هجریقمری از سوی محمدحسنخاننوری توسط محمدحسنخاننصیرینوری -نوه او- و بهادرخان اسفندیاری در دادگستری مطرح شد که بعد از محکومیت آنها در دادگاه شهرستان و استان، توانستند با حمایت اداره اوقاف، نظر مثبت دیوان عالی کشور را جلب کنند.
امید است با تلاش و همت امام جمعه ایزدشهر، نماینده مردم در مجلس، فرماندار نور و شهردار و شورای شهر ایزدشهر که همگی پیگیر این معضل 30 ساله در جلسات متعدد بوده اند، نیز با توجه به مستندات و اسناد نو یافته، این گره 30 ساله مردم ایزدشهر به نحو عادلانهای گشوده شود.
* مدارک و مستندات افسانه ی وقف ایزدشهر
1- اصل وقف نامهی منتسب به محمدحسن خان نوری وجود ندارد(3) و سند ارائه شده، به استناد دایرهی تشخیص هویت فرماندهی نیروی انتظامی مازندران و بنا بر آزمایشهای صورت گرفته، اصیل و دستنویس نیست و تاکنون نیز اصل آن مشاهده نشده است.
ادعای اداره اوقاف و واقفان مبنی بر دستیابی نداشتن به اصل نسخه با توجه به عمر 200 ساله، فاقد اعتبار حقوقی و علمی است؛ زیرا اولاً از زمان صدور وقفنامه ادعایی یعنی 1270 هجریقمری تا زمان ادعای مدعیان، حدود 130 میشود، نه 200 سال، ثانیاً اسناد و وقفنامه هایی با قدمت بیش از 400 سال در مرکز اسناد و حتی نزد برخی خانواده ها وجود دارد. ثالثاً ادعای دایره ی تشخیص هویت نیروهای انتظامی مبنی بر اینکه وقفنامه از روی اصلی نوشته شده است، فاقد جنبه قانونی و علمی است، چرا که آن دایره بنابر وظیفه ی ذاتی خود، فقط میتواند از نظر تکنیکی و فنی، وضع موجود را تأیید یا تکذیب کند، نه اینکه به حدس و گمان و پیشگویی مبادرت ورزد که متأسفانه موجب سؤ برداشت اداره اوقاف شده است.
2- در متن محمدحسن خان فرزند نصرالله خان به عنوان واقف ذکر شده است، اما در پایان متن که فاقد امضاء و یا مهر است، نام حسنخان نوری آمده است. طبق قانون شرع و عرف حداقل امضا و گواهی دو نفر باید پای وقفنامه در زمان انعقاد آن وجود داشته باشد که چنین موردی در این وقفنامه دیده نمیشود. البته مهر و امضای این 7 نفر در حواشی وقفنامه دیده می شود:
نفر اول در سال 1321 که به سال قمری، 51 سال بعد میشود،
نفر دوم که نامش مشخص نیست به سال 1331 یعنی 61 سال بعد،
نفر سوم بهنام قاسمی نوری یوشی، وقفنامه را به استناد تاییدیه فردی بهنام مروج الاحکام آخوند محمدحسین تایید کرده است. (این محمدحسین به یقین علامه میرزاحسین نوری معروف به علامه محدث نوری نیست، زیرا اصطلاح مروجالاحکام برای طلبههای مبتدی بهکار میرود.)
نفر چهارم نیز به اعتبار میرزا ملا محمدحسین نوری، تایید کرده است که تاریخ آن 1225 قمری است؛ یعنی 55 سال قبل از زمان صدور وقف(؟!)
همچنین نفر پنجم وقفنامه را در سال 1402 قمری برابر با 1361 شمسی، یعنی 133 سال بعد از نگارش آن تایید کرده است.
نفر ششم هم به تایید ملامحمدحسین، سند را در سال 1330 یعنی 60 سال بعد با مهر مشکوک یوشی نوری (؟!) تایید کرده
و نفر هفتم فردی بهنام ناظم الاسلام نوری است که وقفنامه را به استناد تاییدیه صادق مجتهد طباطبایی تایید کرده است. اگر او را همان مرحوم آیت الله صادق طباطبایی عصر مشروطه بدانیم، حداقل 60 سال از زمان انعقاد وقفنامه میگذرد. نام شیخ فضل الله نیز الحاقی و با قلم دیگری در حواشی به تاریخ 1335 هجری قمری نوشته شده است در حالی که شیخ فضل اله در سال 1327 به شهادت رسیده بود.
حال آیا میتوان به وقفنامهای با این همه تناقض اعتماد کرد؟
3-مکنزی -کنسول انگلیس- که در سال 1275 هجریقمری یعنی 5 سال بعد از صدور ادعایی وقف، از ایزده دیدن کرده است، در «سفرنامه شمال» خود بسیاری از مسائل جزیی ایزده از قبیل نحوه کشت نیشکر، جمعیت، مالیات و مانند اینها را بیان میکند؛ (مکنزی: 76-74) اما نامی از مالک ادعایی ایزده یعنی محمدحسن خان نوری نمی آورد، در حالیکه مکنزی به محض ورود به رستمرود مینویسد که این روستا متعلق به محمداسماعیل نوری است و....
حدود 5 سال بعد ناصرالدین شاه به ایزده یا به تعبیر خود «عزتده» می آید که ضمن تعریف جاذبههای طبیعی این منطقه، نامی از محمدحسن خان نوری که باید تیول دار او باشد، ذکر نمیکند و ایزده را خالصه و ملک شاه میداند.
ناصرالدین شاه بعد از ورود به اهلم در سال 1289 هجریقمری می نویسد: «پس از ناهار سوار گشته راندیم تا ایزده. میرزا عبدالله غلامبچه رودخانه نزدیک ایزده به دریا ملحق می شود. حبیب الله خان تنکابنی (پدر محمدولی خان تنکابنی) میرزا ولی تفنگدار(اهل کجور و بلد راه) و جوادخان(یکی از اعیان غرب مازندران آمدند....» (الهی: 197).
ناصرالدین شاه در این متن ضمن نام بردن از سه نفر و جزئیات ریز سفرش (حتی سه دانگ وقفی روستای منصورکنده بارفروش ص230 روزنامه سفر مازندران)، به محمدحسن خان نوری و مسأله وقف ایزده اشاره نمیکند. اگر چنین شخصی در آن مقطع زمانی، خان و مالک ایزده بوده باشد، باید طبق عرف زمانه، به استقبال ناصرالدین شاه می آمد و مسئول سیورسات او میشد. (همانند فرمانداران و شهرداران امروزی که چنین وظیفه ای دارند.) حتی اگر او بیمار بوده و یا از دنیا رفته باشد -همانگونه که رسم و راه و شیوه سفرنامه نویسی ناصرالدین شاه است- از این فرد یاد میکرد.
از طرفی دیگر ناصرالدین شاه به صراحت در این متن مینویسد «ایزده ی میرزاعبدالله غلام بچه...» یعنی مالک ایزده، میرزاعبدالله (برادر یوشی عایشه) است. (به کارمندان دربار ناصرالدین شاه، غلامبچه گفته می شد.) میرزا عبدالله به لطف حضور دو خواهرش در حرمسرای ناصرالدین شاه، حقوق بگیر و کارمند دربار شاه قجر شده بود.
4-از نظر محتوا و چگونگی نگارش نیز این وقفنامه مخدوش به نظر میرسد، زیرا علاوه بر ایزده (الکامحله و ساروج محله) کتیا و تسکا و ثلث مرتع چلوسر با سایر متعلقات از مزارع و مراتع و آبدنگ او (آسیاب آبی) و... نیز وقف شده است.
اولاً کتیا و تسکا و چلوسر مرتع نیستند، بلکه جنگل بوده و هستند. ثانیاً این مناطق از سال 1270 هجریقمری تاکنون، خارج از محدودهی جغرافیایی ایزده هستند؛ چنانکه چلوسر در ابتدای آبادی مغانده چمستان و دارای تابلو است. این سؤال پیش می آید که چگونه یک خان و ارباب، محدوده جغرافیایی مالکیت خود را نمیشناسد؟!
این وقفنامه نه در سال 1270 هجریقمری، بلکه در حدود 70 سال بعد به علتهایی که توضیح خواهم داد، جعل شده است و جعل کنندگان اطلاعات دقیقی از محدوده جغرافیایی ایزده نداشتند.
5-محمدحسن خان نوری -واقف- بنا به اسناد ارائه شده در پرونده و اظهار محمدحسن خان نصیری، متوفای دهه ی 80 هجریشمسی، پدربزرگ اوست. یعنی دو نسل قبل که با احتساب 25 سال برای هر نسل، معاصر احمدشاه قاجار میشود، (حدود 100 سال قبل)؛ حال آنکه از 1270 هجریقمری تاکنون یعنی 1441 هجریقمری، بیش از 170 سالمیگذرد و حداقل 70 سال خلاءزمانی وجود دارد.
محمدحسنخاننوری -فرزند نصراللهخان- بنا به تحقیقات میدانی نگارنده و آببندانی که به یادگار گذاشته و هنوز هم به آببندان محمدحسنخانی مشهور است، حدود 100 سال پیش و معاصر با احمدشاه زندگی میکرده است، نه در دورهی ناصرالدین شاه قاجار؛ بنابراین زمان صدور وقفنامه نه تنها محمدحسنخاننوری واقف هنوز متولد نشده بود، بنا روایت اعتمادالسلطنه، ایزده مالک و اربابی نداشته است.
6- محمدحسنخاناعتمادالسلطنه -وزیر انطباعات عصر ناصری- که فردی ذینفوذ در ساختار سیاسی آن عصر و دانشمند، محقق و مؤلف دهها کتاب تاریخی و جغرافیایی است، در خاطرات روزانه ی خود به صراحت مینویسد:
«یکشنبه 23 رمضان 1292 هجریقمری [یعنی بیست سال بعد از تاریخ وقف نامه ادعایی] ایزده خالصه ی دیوان و تیول عایشه خانم همشیره ی میرزا عبدالله پیشخدمت از اهل حرم است.» (اعتمادالسلطنه، ص35)»
عایشهخانم -همسر یوشی ناصرالدین شاه- بود و بنابر تصریح اعتمادالسلطنه، ایزده قبل از آن خالصه یعنی ملک طلق شاه و بدون ارباب و خان بوده است.
ناصرالدین شاه که در سفرنامه ی خود از ایزده به نام عزتده یاد کرده، از جاذبه های طبیعی آن سخن رانده است، آن را به تیول عایشه همسر یوشی خود درآورد. بنا بر روایت اعتماد السلطنه میرزا عبدالله یوشی برادر عایشه که از کارمندان جز دربار ناصر الدین شاه بود آبادی ایزده را از ناصر الدین شاه خرید. در این تبادلات و معاملات نامی از محمدحسن خان نوری نیست.
7- میرزاعبدالله در دو مقطع 1307 و 1316 هجریقمری حاکم، استاندار و بزرگمالک مازندران شده بود. ایزده تا سال 1341 هجریشمسی و در مقطع اصلاحات ارضی، بین فرزندان و بستگان یوشی او شامل نصرالله خان -محمدحسن خان اول- میرزاشفیعخان و محمدحسن خان (که پسوند خانوادگی نصیری نوری را برگزیدند)، نیز علیاکبرخان –مسعودخان– منصورخان و بهادرخان با پسوند خانوادگی اسفندیاری (که عموزادگان نیما یوشیج هم میشوند) و خانهای امجدی(نوادگان میرزاعبدالله خان) و خانهای ارسطونوری تقسیم شد.
8- نیمایوشیج به جهت انتساب خانوادگی به خانهای ایزده و سکونت خواهر کوچکش -بهجت الزمان- بارها به ایزده آمد و از جاذبه های آبادی و صداقت مردمش سخن راند. (کتییا: 58-56) بعضی از اشعار او مانند کارشب پا و... برگرفته از جغرافیای زیستمحیطی ایزده است.
ایزده در واقع قشلاق نیما محسوب میشد. او در یادداشتهای خصوصی خود که در همهی زمینه ها بهخصوص در مسائل محلی نظر داده، هیچ اشارهای به موضوع وقف ایزده نکرده است. بعد از مرگ نیما، در در سال 1342 مرحوم سیروس طاهباز به عشق و یاد نیما، تکنگاری ارزشمندی در مورد یوش تألیف کرد.
در این تکنگاری بیش از 100 صفحه ای، در مورد پیشینه تاریخی، فرهنگی، آداب و رسوم، شیوه معشیت، چگونگی عزاداری و تعزیه در یوش و مانند اینها به گشاده دستی سخن راند، لیکن هیچ اشارهای به تصریح یا کنایه به مسأله وقفیت ایزده و واقف نکرده است.
قبل از آن در کتاب تاریخ خاندان اسفندیاری که زندگینامهی خانها و بزرگان اسفندیاری از جمله مسعود خان ارباب ایزده نیز هیچ اشارهای به موضوع وقف و وقفنامه و واقف مورد ادعا نشده است.
سال 1351 کتاب ارزشمند شهرستان نور دکترپیروزمجتهدزاده منتشر شد که ضمن توصیف ویژگیهای دو آبادی یوش و ایزده، از وقف و واقف مورد ادعا، سخنی به میان نمیآورد.
9- به استناد منابع تاریخی، منشأ مالکیت اربابان ایزده، به ازدواج عایشه با ناصرالدینشاه و واگذاری ایزده به او بر میگردد. باید اذعان کرد استثمار و بهره کشی 100 ساله ی کشاورزان ایزده توسط این خانها در این ازدواج شوم ریشه دارد و همین مورد میتواند اصلی ترین دلیل بر بطلان مشروعیت و قانونیبودن اصل مالکیت مالکان ایزدشهر و ادعای وقف آنها باشد.
10- مدعیان وقف ایزدشهر علاوه بر زمینهای کشاورزی، مدعی مالکیت بر سه دانگ از زمینهای مسکونی ایزدشهرنیز هستند و سالهاست سازمان ثبت املاک و اسناد، با فشار و لابی آنها مشکلاتی را در صدور اسناد مردم به وجود آورده است؛ جالب اینکه حتی عایشه و اربابان بعد از او نیز چنین ادعایی نداشتند! در آن وقفنامهی جعلی هم اشارهای به مناطق مسکونی نشده و بر مزارع (شالیزارها) ایزده تاکید و تصریح دارد: «با سایر متعلقات از مزارع و مراتع و آبدنگ و آسیاب و مجری المیا و ... است.»(4)
در ایزده فقط چند خانوار محدود در دو طرف وازرود و هاشمرود سکونت داشتند. گاهی معاملاتی بین کشاورزان صورت میگرفت و اربابان هیچ ادعایی به این معاملات نداشته و اساساً خود را تنها مالک زمینهای کشاورزی میدانستند نه مسکونی، که چند نمونه آن در کتاب کتی یا (ص50-47) آمده است.
شوربختانه نوادگان آنها و اداره اوقاف چنین ادعاهای واهی فراتر از ادعاهای خانهای قجری و پهلوی را مطرح میکنند.
مرحوم پدرم در سال1339هجریشمسی حدود دو هزار متر از زمینهای مسکونی کنار شورای اسلامی کنونی ایزدشهر را که در آن زمان خارج از محدوده مسکونی آبادی و موات محسوب میشد، آباد کرد و همانجا و اقامت گزید. هیچ خان و اربابی هم مدعی او نشد، ولی اکنون اداره اوقاف و خانزادگان، مدعی وقفی بودن منزلهای مسکونی این منطقه هستند!
زمینهای مسکونی امروزی در آن عصر تا اوایل پهلوی دوم، به خصوص قسمت شمالی آن (تپههای شنی 6 تا 7 متری موسوم به چاکسر) از گیاهان و درختان پوشیده و باتلاقی بود و ارزش خرید و فروش و معامله نداشت.
از اوایل دهه ی چهل شمسی یعنی بعد از خلع ید کامل اربابان و همزمان با افزایش جمعیت، زمینهای مسکونی خرید و فروش شدند. افرادی از روی اضطرار یا ناآگاهی، قراردادی اجباری را با اداره اوقاف انعقاد کردند که فاقد وجاهت شرعی و قانونی است. تعداد محدودی از معاملهی زمینهای مسکونی بین مردم حتی با خانها موجود است که نامی از وقف در آنها نیامده است.
علی محمد اسفندیاری، حیدرقلی اسفندیاری، محمدحسنخان نصیری، منصورخان مسعودی، علیمحمد مسعودی و بهادرخان اسفندیاری قبل و بعد از اصلاحات ارضی، خانههای مسکونی خود را ششدانگ و بدون اشارهای به وقف فروختند که تعدادی از معاملههای به دست آمده، در پی نوشت آمده است.(4)
اگر بنا به ادعای اداره اوقاف و مدعیان وقف، ششدانگ فروخته شده به رضاشاه و محمدرضاشاه به دلیل طاغوتی بودنشان وجهه شرعی و قانونی ندارد، بهیقین چنین ادعایی در مورد خریداران عادی ایزده که مردمی زحمتکش و پاکدست و متشرع بوده اند، اعتباری ندارد و همین معاملهها هم دلیلی بر رد ادعاهای کنونی آنهاست.
11- هیچگاه در گفتههای مردم و کهنسالان منطقه، حتی مباشران اربابان، تا سال 1358 شمسی مسألهی وقف مطرح نبوده است. حدود150 نفر از معمران ایزدشهر و آبادیهای همجوار در یک جلسه دادگاه به ریاست آقای کیاقادی، در مسجد جامع ایزدشهر وضو گرفته، در محراب مسجد سوگند یاد کردند که هرگز در عمر خود مسأله وقفی بودن ایزدشهر را نشنیده و ندیدهاند. تعدادی از این افراد بین 80 تا 90 سال سن دارند. یک نمونه آن چنین است:
«اینجانب حاج ربیع خاکی 92 ساله، در کمال صحت عقلی و سلامت، شهادت میدهم که تاکنون مطلبی دربارهی ادعای محمدحسنخان نوری مبنی بر وقفیبودن سه دانگ یا وقف دیگر نشنیده ام. ما سالیان سال به اربابان محل بهره میدادیم. شالی ها را تحویلداران از ما تحویل می گرفتند و از وقف نامی در میان نبود. دو عموی من -مرحوم بیرقی(رستم) و مرحوم حاج میرزا محمد خاکپور- سالیان سال همه کارهی محل بودند، از آنها نیز مطلبی در مورد وقف نشنیدهام. مرحوم بیرقی به دلیل داشتن سواد خواندن و نوشتن همه کاره اربابان و خرده مالکان و کار حساب و کتاب و طلبهای اربابان با او بود. حدود 90 سال هم عمر کرد.
همچنین مرحوم حاجمیرزامحمد خاکپور 50 سال کدخدای ایزده بود و از او و مرحوم بیرقی هیچ مطلبی در مورد وقف ایزده نشنیدم ودر اصل وقفی در کار نبود.
اثر انگشت حاج ربیع خاکی (متولد 1306)
اثر انگشت حاج یزدان خاکی(متولد 1314)
اثر انگشت ابراهیم رشید (متولد 1313)
امضا و اثر انگشت سید ذبیح الله حسینی(متولد1310)
12- این جانب به عنوان متخصص تاریخ محلی با سابقه 27 سال تدریس در دانشگاهها و تألیف حدود ده جلد کتاب در زمینه تاریخ و فرهنگ مازندران که دو جلد آن اختصاص به تکنگاری ایزدشهر دارد، در مسجد جامع سوگند یاد کردم که همهی ویژگیهای زادگاه خود را اعم از جمعیت، نحوه ی کشت، مالیات حتی رنگ حمام عمومی ایزدشهر در همان زمان وقف را از منابع تاریخی، جغرافیایی، سفرنامه ها روایات شفاهی کهنسالان و مانند اینها آوردهام و در هیچ مورد حتی کنایه و اشارهای به مسأله ی وقف مورد ادعا در منابع ندیده و نشنیدم. (کتاب کتییا دیار برباد مانده: 26)
13- در یک بررسی اجمالی از پرونده قطور اوقاف ایزدشهر، دو مرحله مشهود است:
مرحله اول در شهرستان و استان بود. از آنجا که قضات کاملاً به پرونده و محیط تاریخی منطقه اشراف داشتند، نیز به استناد مدارک و مستنداتی که توسط وکیل پرونده -آقای اباصلت بینایی- ارائه، رأی علیه اربابان و به نفع مردم صادر شد.
پس از رأی کامل و جامع آقای کیاقادی، در مرحله دوم پرونده برای تجدیدنظر به دیوان عالی کشور فرستاد شد. در این مرحله اداره اوقاف به حمایت همهجانبه از خانزادگانی پرداخت که اسلافشان حدود 100 سال به استثمار مردم پرداخته بودند. در خلاصهی 64 صفحهای و دفاعیات اوقاف مشهود است که جانبدارانه و هدفمند نوشته شده است و یک بند آن را که به احمدشاه مربوط است، نقد خواهم کرد. بقیه ی بندهای آن قابل نقد و کاملاً در تناقض با اصل مدارک و مستندات موجود در پرونده است که متاسفانه با همین استنادات مجعول و سست، در نهایت به نفع اربابان رای داده شد.
14- دربارهی ادعای گواهی و تاییدیه وقف ایزده توسط عالمانی مانند شیخ فضلاللهنوری، صادقطباطبایی و علامه یحیی نوری باید گفت که اولاً معلوم نیست نام مشکوک شیخ فضلالله یا طباطبایی همان شیخ شهید عصر مشروطه باشد، چرا که غالباً پسوند شیخ و انتساب به زادگاهشان در حوزههای علمیه امری رایج و متداول بوده است. همانگونه که ذکر گردید تاریخ گواهی شیخ فضل اله نوری به پنج سال بعد از شهادت او بر می گردد؟!
از زمان نگارش ادعایی وقف یعنی 1270 تا زمان حیات شیخ فضلالله و علامه یحیینوری حدود 50 تا 130 سال فاصله است. این بزرگواران گرچه در رشته های تخصصی خود صاحبنظر و علامه دوران بوده اند، هیچکدام متخصص تاریخ محلی مازندران و سند شناس نبوده اند و چنین ادعایی هم نداشته اند. چنانکه اینجانب دیدگاههای تاریخ محلی علامه یحیینوری را در زمان حیاتشان محترمانه نقد و رد کردهام که از طرف ایشان یا دفترشان هم تکذیب و رد نشد.
15- به استناد ادعاهای یکجانبه اداره اوقاف و مستندات نادرستی که ارائه شد، شورای عالی وقف، این گونه مهر تاییدی به ادعای اداره اوقاف و واقفان مدعی زده است: «با توجه به استمرار وقف در 200 سال اخیر...» حال آنکه از زمان صدور ادعا تاکنون (1441 هجریقمری) 171 سال و با احتساب زمان صدور آن در دو دهه قبل، حدود 150 سال می شود. وقتی بر سر چنین مسأله ی ساده و بدیهی دچار اشتباه فاحشی شده اند، چگونه میتوان پذیرفت پرونده بیش از 1000 صفحه ای وقف را مطالعه کرده باشند که بهیقین چنین فرصتی را نداشتهاند و ادعای استمرار وقف نیز کذب محض می باشد.
16- استناد اداره اوقاف به کتاب دو جلدی اسناد دوران ناصری چاپ 1385 هجریشمسی، به قصد سندسازی برای ادعاهایشان، ارزش قانونی و حقوقی ندارد. در جلد دوم آن کتاب آمده است: «وقفنامه که آقامیرزاشفیعیوشی در دست دارد، مرحوم محمدحسن خان یوشی، پدر ایشان وقف کرده است، املاک ذیل را نصف مفروض از شش دانگ قریه ایزده که دو محله ساروج محله و الکامحله میباشد...» (ص393) این استناد در چند مورد ابهام دارد:
الف- در این متن اشارهای به بقیه موارد وقف مانند چلوسر، تسکا و کتییا نشده که اکنون جنگل و خارج از محدوده جغرافیایی ایزده و در حیطه منابع طبیعی است. در ظاهر واقفان منافعی از آن نمیتوانند به دست بیاورند که همین، شائبه ی تبانی و هدفمند بودن آن را تقویت میکند.
ب- این کتاب در سال 1385 تدوین و منتشر شده است، نه در عهد ناصری و یا حتی قبل از ادعاهای وقفیت؛ در حالیکه مستندات اینجانب مانند سفرنامه ی ناصرالدین شاه و خاطرات اعتمادالسلطنه و مانند اینها در همان عهد ناصری نگارش و چاپ شده و اصل آن نیز در کتابخانه ملی موجود است.
ج- تدوینکنندگان کتاب دکتر منصوره اتحادیه و سعید روحی، در زمینه تاریخ مازندران و تحلیل محتوایی اسناد، تخصصی نداشته، خودشان نیز چنین ادعایی را مطرح نکردهاند.
د- تاریخ ثبت این سند در کتاب حاضر، 1305 هجریقمری و به نقل از دفتر شرعیات منسوب به شیخفضل الله است، در حالیکه در حواشی وقفنامه، تاریخ 1335 هجریقمری یاد شده و کلمه شیخفضل الله بدون پسوند نوری مخدوش و جعلی به نظر میرسد. همچنین از این شیخ در وقفنامه با عنوان حجتالاسلام یاد شده است، در حالی که او از عالمان طراز اول تهران بوده است. اگر چنین کتابی در سالهای پیش از انقلاب چاپ و منتشر میشد، بیشتر قابل استناد بود، ولی چون در اوج اختلاف بر سر مسأله وقفیبودن ایزدشهر به نگارش درآمده است، با ایراداتی که بیان شد، نمیتواند مورد وثوق و استناد قرار گیرد. البته در سال 1381 شمسی نیز رمضانجمشیدییوشی در کتاب جامبلا با آنکه موضوع کتاب ارتباطی با مسأله وقف ایزدشهر نداشت، هدفمند و در راستای همان مستندسازی برای ادعاهای واقفان، وقفنامه جعلی واگذاری ایزده به نصرالله خان پدر محمدحسن خان را ضمیمهی کتابش کرد که نگارنده در 1387 پاسخ مشروح آن را داده است.(کتییا دیار بر یاد مانده: 55-53)
17- اداره اوقاف ادعا کرده ایزده در آن زمان غیر از دو محلهی ساروج محله و الکامحله، محله ی دیگری نداشته است، لذا وقفنامه شامل کل ایزده می شود.
در پاسخ باید گفت ایزده از عهد ناصری تاکنون محلات مختلفی داشته که هنوز نیز کم و بیش رایج است، مانند گومش محله، سادات محله، بازارسر، نسنی خیل، جره سر، میون محله، اودنگ سر و مانند اینها.
*انگیزه اصلی جعل وقفنامه
اطلاعی در دست نیست که وقفنامه با چه انگیزه و در چه زمانی جعل شده است، اما تحلیل نگارنده به عنوان متخصص تاریخ محلی مازندران این است که رضا شاه بعد از منقرض ساختن سلسله ی قاجار و تشکیل دولت مرکزی مقتدر، حکومتهای ملوک الطوایفی و اربابان سرسپرده به دربار قاجار را تاب نداشت، بنابراین به قلع و قمع آنها و ارضای حس زمینخواری خود کمربست. اربابان ایزده نیز بنا به مدارک موجود در سال 1313 هجریشمسی در دفترخانه ی شماره 11 تهران حضور یافته، 6 دانگ املاک خود را به رضاشاه انتقال داده، بهای آن را نیز دریافت کردند.
بعد از ماجرای شهریور 1320 و فروپاشی دستگاه استبدادی رضا شاه، به دلایلی همچون تبعید پهلوی اول به جزیره موریس، آشفتگی سیاسی-اقتصادی کشور ناشی از جنگ جهانی دوم و اشغال کشور توسط متفقین، دولت محمدعلیفروغی برای کاهش تنشها، دستور تشکیل هیأتی به نام «هیأت استرداد اموال رضا شاه» را در دادگستری صادر کرد.
اربابان ایزده چون بهای اموال خود را دریافت کرده بودند و نمی توانستند ادعایی داشته باشند، با جعل چنین وقفنامه ای مدعی شدند املاکشان وقف امام حسین(ع) است و خرید آن را توسط رضا شاه، غیرقانونی و غیرشرعی قلمداد کردند.
آنها علاوه بر امام حسین (ع) احمدشاه را نیز دستاویز خود قرار داده، مدعی شدند که (طی بند 6 دادنامه 64 صفحهای ص49) در دعوی بین مرحوم محمدحسن خان نوری(جد موقوف علیهم) و ورثهی میرزا احمدشاه، سه دانگ ایزده را به محمدحسنخاننوری و سه دانگ دیگر را به وارثان خودش داده است.
در بند هفتم همین صفحه آمده است که وزیر عدلیهیوقت، پیرو فرمان شاه در سال 1283 هجریقمری 3 دانگ مشاع روستای ایزده و تصرفات آن را از جانب میرزاشفیع -فرزند محمدحسنخان- تثبیت کرده است.
متأسفانه دادگاه استرداد اموال رضا شاه به استناد چنین وقف نامه ی جعلی و حکم منتسب به احمدشاه، به بازگشت مالکان رأی داده است، در حالیکه احمدشاه هنگام آخرین خروج از ایران تنها 30 سال داشت و فرزند بزرگش –فریدونمیرزا- 7 ساله بود. اینکه شاه مملکت چگونه میتواند با وجود عدلیه (دادگستری) داور بین فرزند 7 ساله ی خود با محمدحسن خان نوری، مالک یک روستای کوچک در مازندران باشد، به طنز و شوخی شباهت دارد تا واقعیت.
البته نکته درست متن آن است که محمدحسنخان را معاصر احمدشاه قلمداد میکند، نه ناصرالدین شاه. حتی تاریخ امضا، سال یعنی 1283 هجریقمری، به عصر ناصرالدین شاه یعنی 70 سال قبل برمیگردد. اگر این حکم را به ناصرالدینشاه هم منتسب کنیم، جعلی بودن آن عیان است، چرا که از 1283 تا حدود 1320 هجریقمری ارباب و مالک ایزده میرزاعبدالله بوده است، نه محمدحسنخاننوری که هنوز متولد نشده بود.
آیا اختلاف بین خان یک آبادی کوچک مثل ایزده با یک شاهزاده قجری به نام احمدمیرزا (به دلیل پسوند میرزا بعد از اسم آن) به داوری شاه مستبدی چون ناصرالدین شاه نیاز داشت یا حاکم محلی نیز میتوانست آن را حلوفصل کند!؟
به نظر میرسد اصل فرمان شاه با اصل وقفنامه که از نظر نگارشی، فاصله زمانی حدود 13 ساله دارد، به خط و انشای یک نفر باشد که همین موضوع، تردید دربارهی اصل سند را دو چندان میکند.
اگر بر فرض محال چنین واقعهای در حضور ناصرالدین شاه قاجار اتفاق افتاده و یا فرمانی صادر شده باشد، چرا او که در سفرنامهاش از این فرمان واقعه یادی نکرده است؟!
متأسفانه چنین جعلیات و استدلالهای سست مورد توجه اعضای دادگاه استرداد اموال رضا شاه در سال 1320 هجریشمسی قرار گرفت و اربابان با تمسک به امام حسین(ع) و احمد شاه که در آن عصر به واسطه ی برکناریش توسط رضاشاه، چهره ی مظلومی از او ایجاد شده بود، دوباره به املاک خود برگشته، حدود 20 سال پس از آن، یعنی تا سال 1341 به استثمار و بهره کشی از کشاورزان نگونبخت پرداختند. سپس وقفنامه ی جعلی آنها بایگانی و مسألهی وقف نیز فراموش شد و حتی یک مورد آن نیز از زمان صدور ادعایی تا سال 1341 عملی نشد.
گواهانی که در دادگاه به روضهخوانی حجتالاسلام ناطق نوری، جباری، ضیایی و ... شهادت دادهاند، به دهه 50 شمسی یعنی حدود 10 سال بعد از خلع ید کامل اربابان مربوط میشود و به موضوع وقف ایزده ارتباطی ندارد.
*نتیجه
الف-از مجموع مستندات ارائه شده شکی نیست که شخصیت تاریخی محمدحسن خاننوری واقف به عنوان مالک و ارباب ایزده در سال 1270 هجریقمری ساختگی است و وجود خارجی ندارد.
مکنزی -کنسول انگلیس- 5 سال و میرزا ابراهیم 6 سال بعد، یعنی در سالهای 76-1275 و ناصرالدین شاه در دو مرحله در سالهای 1282 و 1289 هجریقمری به ایزده آمدند، لیکن هیچکدام از محمدحسنخان و مسأله وقف یاد نکردند. ناصرالدین شاه در سفرنامه ی مازندران خود از حدود 500 نفر از مالکان، همراهان و رجال سیاسی-فرهنگی محلی مازندران نام میبرد، اما از محمدحسن خاننوری نام و نشانی نیست و ایزده را از آن میرزاعبدالله میداند.
پیش از سال 1282 هجریقمری ایزده، خان و اربابی نداشت تا اینکه بعد از ورود ناصرالدین شاه به این منطقه، فقط زمینهای کشاورزی (نه مناطق مسکونی) را که موضوعیت و ارزش واگذاری نداشت، به همسرش –عایشه- واگذار کرد که بعد از او به میرزاعبدالله و خانهای یوشی که در نمودار آمده، انتقال یافت.
ب-مسأله وقفیبودن هیچگاه توسط خانها و مدعیان کنونی وقف، به استناد معاملاتی که انجام داده اند، مطرح نبوده است. امضای حداقل 10 نفر از آنها در معاملات و سوگند بیش از 100 نفر از کهنسالان در مسجد جامع ایزدشهر نیز وجود دارد.
ج-به ضرس قاطع اداره اوقاف و واقفان مدعی، حتی یک دلیل قانع کننده، منطقی، قانونی و علمی برای اثبات ادعاهایشان ندارند.
قصه ی پر غصه ی وقف ایزدشهر و حمایت منفعت طلبانه اداره اوقاف از آنها و استقرار آنها در آن اداره فراتر و گسترده تر از آن است که در مقالهای آورده شود. به یاری پروردگار اگر عمری باقی باشد مشروح و مبسوط این فاجعه را در کتابی مستقل به تفصیل خواهم نگاشت.
*پی نوشت
1- در گرماگرم حضور فعالانه و در تظاهرات انقلاب اسلامی سال 1357 –هنگامی که نوجوانی بیش نبودم- مرحوم پدرم با نگرانی و بیم گفت: از فردی شنیده که اگر انقلاب پیروز شود، اربابان بازخواهند گشت و نظام ارباب-رعیتی دوباره برقرار خواهد شد. آن روز متوجه عمق فاجعه و نگرانی مرحوم پدرم و هم نسلان او نشدم، ولی امروزه که اربابزادگان با حمایت اداره اوقافبرگشته، ادعاهای واهی بزرگتری مانند مالکیت بر مناطق مسکونی را مطرح میکنند که حتی اسلافشان در عصر قاجار و پهلوی چنین ادعایی نکرده اند، به عمق فاجعه و نگرانی مرحوم پدرم پی میبرم! آنچه جوان در آینه نمیبیند، پیر در خشت خام میبیند.
2- از افادات شفاهی یکی از دوستان فرهنگی اهل و ساکن خمین.
3- متن کامل وقف نامه:
4- تعدادی از معاملههایی که مدعیان وقف انجام داده، ولی 6 دانگ فروخته و نامی از وقف در معاملاتشان نیاورده اند:
متن فروشنامه زمین مسکونی با سه باب اتاق مسکونی از علیمحمدمسعودی و منصورخانمسعودی(پدر بهادرخاناسفندیاری از مدعیان فعلی وقفیت ایزده به مرحوم حاجمحمدشجاعی در سال 1352 هجریقمری (90 سال پیش) با گواهی حدود 20 نفر از محترمان ساروج محله و بازارسر. در این معامله از وقف نامی برده نشده است.
(بازنویسی متن کامل معامله در تک نگاری ایزده جلد اول، ص 64 تا 66 آمده است)
متن معامله حسنخانامجدی به وکالت از عموی خود ارصلانخان در بازارسر ایزده به شیخ ابراهیم در سال 1351 هـ. ق (90 سال پیش). در این معامله هم مطلبی دربارهی وقف نیامده است.
6- تمام اسناد و مدارک و مستندات اشاره شده در پروندهی اداره اوقاف و نزد نویسنده محفوظ است.
دو کتاب تألیفی تک نگاری یوش(1342هجریشمسی) و تاریخ خانواده اسفندیاری(1329هجریشمسی) با محوریت یوش که هیچ ادعا و اشارهای به مسأله وقف ایزده نشده است.
نمودار مالکیت زمینهای کشاورزی ایزدشهر از سال 1270 هجریقمری تا کنون
1264 هجری قمری: آغاز سلطنت ناصرالدینشاهقاجار
|
|||
1270 هجریقمری ادعای وقفیت مدعیان وقف محمدحسن خاننوری
|
|||
1275 هجریقمری: ورود مکنزی به ایزده. او در سفرنامهاش به محمدحسنخان و موضوع وقف ایزده اشاره نمیکند
|
|||
1276 هجریقمری: ورود میرزا ابراهیم به ایزده. او نیز از محمدحسنخان و موضوع وقف ایزده نام نمیبرد
|
|||
1282هجریقمری: ورود ناصرالدینشاه به ایزده و تعریف او از جاذبه های طبیعی آن و واگذاری ایزده به عایشه -همسر یوشی خود- که به محمدحسن خان نوری و وقف ایزده اشاره نمیکند
|
|||
1289 هجریقمری: ورود ناصرالدین شاه به ایزده که این منطقه از عایشه به میرزاعبدالله خان یوشی منتقل شده بود. او این بار هم از محمدحسن خان نوری و وقف ایزده نام نمی برد
|
|||
حدود 1320 هجریقمری: تقسیم مالکیت کشاورزی ایزده بین خانهای یوشی |
|||
نصرالله خان |
علی اکبرخان |
خان های امجدی |
خانهای ارسطو نوری |
محمدحسن خان نوری(معاصر احمدشاه) |
مسعودخان |
نوادگان میرزاعبدالله |
|
میرزاشفیع خان |
منصورخان |
|
|
محمدحسن خان نصیری نوری(مدعی وقف ایزده و انتساب به محمدحسن خان واقف) متوفی دهه 80 شمسی |
بهادرخان اسفندیاری(مدعی وقفیت ایزده و انتساب به محمدحسن خان واقف) |
|
|
1313 هجریشمسی: انتقال 6 دانگ ایزدشهر به رضاشاه و دریافت مبلغ بهای آن در دفترخانه 11 تهران بدون اشارهای به وقف |
|||
23- 1320 هجریشمسی: تبعید رضاشاه و بازگشت مجدد اربابان به استناد رأی دادگاه استرداد اموال رضاشاه |
|||
1341 هجریشمسی: اصلاحات ارضی و خلع ید کامل از اربابان و دریافت مبلغ بهای آن به صورت 6 دانگ، بدون اشارهای به وقف. پس از اصلاحات ارضی، اربابان شهرنشین و بعضی از آنها جذب ادارات دولتی شدند و محمدحسن خاننصیری و بهادر خاناسفندیاری -مدعیان اصلی وقف- و دیگر خانها، منازل مسکونی خود در قبل و بعد از اصلاحات ارضی، بدون هیچ اشارهای به وقف، 6دانگ فروخته، روانه شهر شدند. |
|||
در کتابهای منتشرشدهی یادداشتهای نیما، یوش، شهرستان نور، تاریخ خاندان اسفندیاری و ... هیچ اشارهای به مسأله وقف ایزده نشده است. |
|||
1357 هجریشمسی: پیروزی انقلاب و ناکامی خانها در ادعای اعاده زمینهای کشاورزیشان که مشمول طرح اصلاحات ارضی شده بود. طرح مسأله وقف نامه منتسب به محمدحسن خاننوری در سال 1270هجریقمری با حمایت همه جانبه اداره اوقاف نور |
فهرست منابع
1. اتحادیه، منصوره، روحی، سعید، اسناد حقوقی عهد ناصری، نشر تاریخ ایران، تهران، 1385.
2. افشار، ایرج، روزنامه سفر مازندران ناصرالدین شاه، فرهنگ ایران زمین، تهران،1356.
3. الهی، یوسف، روزنامه سفرمازندران، رسانش ، تهران، 1389.
4. بینایی، اباصلت، ایزده، گذشته، حال ....، شلفین، ساری، 1381.
5. بینایی، قوام الدین، کتییا دیار بر یاد مانده، میرماه، تهران، 1387.
6. طاهباز، سیروس، یوش، انتشارات معاصر، تهران، 1363.
7. طاهباز، سیروس، گزینه آثار نیمایوشیج به همراه یادداشتهای روزانه، تهران، 1364.
8. عبداللهی فرد، عبدالله، رجال نور، میرماه، تهران، 1395.
9. قائمی، جمشید، فرمانروایان مازندران(عصر قاجار)، دانشگاه آزاد اسلامی شهر ری، 1384.
10. مجتهدزاده، پیروز، شهرستان نور، صبح امروز، تهران، 1351.
11. مکنزی، چارلز فرانسیس، سفرنامه شمال(گزارش اولین کنسول در رشت)، ترجمه اتحادیه، نشر گستره، تهران، 1359.
12. نوری اسفندیاری، اسدالله، تاریخ خانواده اسفندیاری، چاپ اقبال، تهران، 1329.
مقاله بسیار جالب و کار شناسانه اى بود. امید اینکه این گونه اظهار نظرها و مقالات علمى در مباحث حقوقى استفاده شده تا احکام صادره به صواب گردد. همگان مستحضر ند که بخشی از مشکلات مردم در حوزه قضا، احکام غیر علمى و غیر کارشناسانه است.